ماجرا از اونجایی شروع شد که با چند نفر از دوستان تصمیم گرفتیم بریم هفت حوض، و از اونجایی که نمیدونستیم هفت حوض روز جمعه به خاطر وضعیت شهر و کرونا و اینا تعطیل شده ما راه افتادیم و رفتیم اونجا

از قضا از راه اصلی هم نرفتیم و از بین کوه ها رفتیم جای حوض دومش که یه مامور جلوی مارو گرفت و گفت که مجموعه تعطیله و اگه میخواین میتونین برین کوه و دشت های اطراف ولی نمیتونین توی منطقه هفت حوض باشین (من مسئولم و میان بهم گیر میدن و از این حرفا) ما هم که راه طولانی رو اومده بودیم گفتیم حیفه تا اینجا اومدیم و برگردیم برای همین رفتیم توی کوه ها ببینیم جایی رو پیدا میکنم که یه کمی استراحت کنیم یا نه.

رفتیم و رفتیم تا رسیدیم به یه جایی بین کوه ها که چند تا درخت بود و فهمیدیم که یه گروه طبیعت گردی قبلا اومدن و این مکانی که ما رسیدیم بهش رو بازسازی/احیا کردن.

اون چند تا درخت های قدیمی و بزرگ بود که یه چشمه آب هم داشت و این گروه اومده بودن اب چشمه رو با لوله یه یه حوض کوچیک هدایت کرده بودن و بعد از حوض هم اب تقسیم میشد به دو تا لوله ی دیگه و میرفت پای نهال درخت هایی که کاشته بودن.

البته اب چشمه خیلی زیاد نبود ولی به هر حال کار ما رو راه انداخت، هنوز یه کمی اونورتر یه دستشویی هم بین دو تا صخره درست کرده بودن :D


حالا حتما سئوال پیش میاد براتون که اینها رو ما از کجا فهمیدیم؟؟

روی یه قسمت از ریشه یکی از درختا با ماژیک اینا رو نوشته بودن، اینم عکسش:


 


حالا شاید برای افراد عادی که خیلی با کلاس میزن کوه نوردی و طبیعت گردی اونجا زیاد براشون مهم نباشه ولی برای ما که با کلی بدبختی و مشکل نزدیک 10 کیلو متر راه رو توی کوه و دشت و توی افتاب با یه بطری یک نفره اب معدنی پیاده روی کرده بودیم، اونجا مثل یه هتل 5 ستاره بود برامون :))


از مشکلات هم بخوام براتون بگم این که یه نفر از دوستان که میخواست مثل صبحونه بیاره وسایل صبحونه رو توی یه مغازه همون اول راه جا گذاشته بود و ما وقتی فهمیدیم که رسیده بودیم بالای کوه :|
حالا خداروشکر یه خانواده اونجا بودین وقتی دیدن ما صبحونه نداریم بخوریم و داریم عین گشنه های سومالی نون خالی میخوریم بهمون یکی دو طرف آش دادن :)))))

البته برای نهار همون نون ها رو هم نداشتیم :| 
یه بنده خدایی که داشته نون ها رو میاورده وسط راه که واستادیم استراحت کنیم موقع حرکت کردن یادش رفته پلاستیک نون ها رو برداره ولی خداروشکر یه پلاستیک از نون ها دست یه نفر دیگه بود، ولی خب نون هایی که برای نهار داشتیم در این حد بود که فقط زنده بمونیم :|

نون ها رو هم توی راه برگشت و بعد از نهار پیدا کردیم، و باز چند نفر از دوستان گشنه مون شروع کردن به خورد نون خالی :||||


جدای از همه اینا اطلاع رسانی برا تعطیلی ها بود، روز پنجشنبه یعنی یه روز قبل این که ما بخوایم بریم کوه، دو نفر از بچه ها با ماشین رفته بودن همون هفت حوض تا ببینن که اون جایی که ما میخوایم بریم اب هست، چوب هست و... و اون دو نفر که رفته بودن دیده بودن همه چی اوکی بوده و هیچ کسی اصلا بهشون نگفته که فردا اونجا تعطیله!

 در صورتی که گفتن با یکی دو نفر از مامورای همونجا صحبت کرده بودن ولی هیچکدوم بهشون چیزی نگفته، دیگه اخبار و تلویزیون رو هم جوری که بقیه میگفتن، گفته بوده که از شنبه تعطیلی ها شروع میشه :|


خلاصه مطلب این که، از کار اون گروه طبیعت گردی خیلی خوشم اومد، این که یه جایی رو بین کوه های بی اب و علف پیدا کنی و بعد بیای یه دستی به سر و روش بکشی و تقریبا تبدیلش کنی به یه استراحت گاه کار خیلی با ارزشیه!

حداقل ما که رسیدیم اونجا کلی خدا خیرشون بده و دمشون گرم و... نثار سازنده گان اون مکان کردیم.

و نکته اخر این که تا سختی نکشی قدر چیزایی که داری رو نمیدونی!