متاسفانه اول اسفند نتونستم این پست رو بنویسم و مثل پست قبلی توی دقایق اول ماه جدید منتشرش کنم، برای همین الان یعنی روز 10 اسفند ماه با 10 روز تاخیر این پست رو منتشر میکنم.


توی این بهمنی که گذشت خیلی اتفاقا پیش اومد از جریان اش نخورده و دهن سوخته [ توی ادامه مطلب براتون قشنگ توضیح میدم که جریان چی بوده ] تا راهپیمایی 22 بهمن و ناامیدی در مسابقات و یه چند تا اتفاق دیگه که متاسفانه یادم رفته :(

آش نخورده و دهن سوخته

یه روز که مثل همیشه توی مدرسه نشسته بودیم، بچه ها گفتن که زنگ اخر یه مراسمی توی نمازخونه هستن و فقط هم بچه های کلاس ما هستن، ایده برگزاری مراسم از طرف معلم زیست مون بود که خیلی ادم انقلابی و یه کمی مداح هم هست بود، اون روز هم شهادت بود [ حالا دقیق حضوز ذهن ندارم که شهادت چه فردی بود ] برای همین زنگ اخر که باهاش کلاس داشتیمو کنسل کرده بود یه مراسمی راه انداخته بود.


مراسم شروع که شد یه عده از بچه ها توی حیاط فوتبال بازی میکردن و یه عده ای هم توی نمازخونه توی مراسم شرکت کردن، من و چند تا از بچه ها هم توی نماز خونه بودیم و تا اخر مراسم هم همونجا بودیم و توی مراسم شرکت کردیم.


بعد از مراسم ما به یه گوشه ای حیاط رفتیم و فوتبال بازی کردن بقیه بچه ها رو تماشا میکردیم و به عده ای هم رفتن بالا توی کلاس، بعد از چند دقیقه دیدیم یکی از بچه ها اومده پایین برامون دست تکون میده ما هم گفتیم معلوم نیست چی زده حالش خوب نیست و ما هم براش دست تکون دادیم :|


بعد که بازی فوتبال بقیه بچه ها تموم شد، رفتن بالا بعدم برگشتن پایین و اومدن جای ما نشستن و شروع کردن با ما  صحبت کردن و...


حدودای ساعت 1:30 که شد ما تصمیم گرفتیم بریم خونمون، و همه با هم رفتیم خونمون؛ روز بعد که اومدیم صبح توی کارگاه بودیم که معاونمون اومد و همه بچه هایی که فوتبال نیگا میکردن و بازی میکردن از جمله من رو کشید بیرون و گفت که به جرم فرار از مدرسه 3 نمره از همه تون کم کردم :|


ما هم مونده بودیم که، کی فراره کرده بودیم که خودمون خبر نداشتیم :/


بعد معلوم شد که اون نفری که اومده بود پایین برامون دست تکون میداد رو معلم فرستاده بود و گفته بوده بره بچه ها رو بیاره بالا سرکلاس ما هم چون فاصلمون از طرف زیاد بود صداشو نشنیده بودیم و اون اقا هم نیومده بود نزدیک که قشنگ از هدفش اگاهمون کنه برای همین یه سوءتفاهم برای ما پیش اومد و ما هم نرفتیم سر کلاس.


و ساعت 1:30 راهی خونمون شدیم در صورتی که زنگ ما ساعت 1:40 یا 1:45 دقیقه میزنن و ما فقط 10 دقیقه زود تر رفته بودیم.


حالا وقتی برامون قشنگ جا افتاد که کی فرار کردیم اومدیم به معاون گفتیم که ما تا همه مراسم رو بودیم و نفهمدیم که معلم رفت بالا سرکلاس بعد اونم نه ورداشت نه گذاشت گفت اصلا شما اگر توی مراسم بودین که میفهمیدین که معلموتون رفته سر کلاس، و گفت که شما اصلا توی مراسم نبودین و داشتین فوتبال بازی میکردین :|


ما هم هر چی گفتیم که بابا ما مراسم بودیم بعد اومدیم فوتبال رو نیگا کردیم گفت نه شما هم داشتین بازی میکردین و از اخر هم نمره ها رو کم کرد و گفت برین پیش معلم و بهش بگین اگه اومد گفت که توی مراسم بودین و یه رضایتی داد نمره رو از تون کم نمیکنیم، ما هم رفتیم و معلم هم گفت بهتر که کم کردن و حقتون بوده و اگه اعتراض کنین بیشتر هم از تون نمره کم میکنم :|


و این جوری شد که ما این وسط کباب شدیم، هم انگ شرکت نکردن توی مراسم رو خوردیم هم فرار از مدرسه؛ در صورتی که نه فوتبال بازی کردیم و نه فرار از مدرسه، ما فقط 10 دقیقه زود تر رفتیم بیرون از مدرسه.


حالا اگه از اول میدونستیم میخواد این جوری بشه، یا همون اول زنگ میرفتیم که حداقل درست و حسابی فرار کرده باشیم نه این که برای 10 دقیقه بگن فرار کردیم [ این جوری خیلی اُفت داره برای ما که بگن برای ده دقیقه فرار کردن ] یا هم این که حداقل مراسم نمیرفتم و به جاش میرفتیم فوتبال :(


دیگه این بود جریان آش نخورده و دهن سوخته که توی این بهمن ماهی که گذشت برای ما پیش اومد و دهنمونو سرویس کرد.


راهپیمایی 22 بهمن هم بود که دیگه الان ازش خیلی گذشته و هیچی از اتفاقاش یام نمیاد و زیاد در این مورد حرف نمیزنم



نا امیدی در مسابقات وبلاگ نویسی

و این که همین چند روز پیش متوجه شدم که یکی از وبلاگ نویسای خوب بیان که از قضا دانش اموز هم هست داره توی این مسابقات وبلاگ نویسی شرکت میکنه و اگه من تا مرحله استانیش برم بالا مطمئنن در این مرحله مغلوب این وبلاگ نویس خوبمون میشم.


حالا نا امیدی من برای این نیست که وقتی میرسم استانی حذف میشم، نا امیدیم بیشتر به خاطر اینه که با این سطح بالایه مسابقات آیا اصلا به مسابقات استانی میرسم که بخوام حذف بشم :|


دیگه اینا اتفاقای اصلی بود که توی این بهمن ماه برای من افتاده بود، ایشالله از ماه دیگه سر وقت این پست رو مینویسم و سعی میکنم بیشتر اتفاقایی که پیش میاد رو براتون بنویسم.


باشد که آدم شویم تا الکی حق دانش اموزا رو پایمال نکنیم :|