از این کوچه ها، خیابون ها و ماشین ها خسته شدم؛ از این شهر کثیف و شلوغ خسته شدم.

دوست دارم برم جایی که بین اهالیش دوستی و صمیمیت هست، جایی که تا از خونه میری بیرون باید با چهار پنج نفر سلام احوال پرسی کنی؛ جایی که خبری از الودگی نیست؛ جایی که ادماش زندگی ماشینی ندارن که هر روز عین ربات صبح برن سر کار و شب برگردن.

 جایی که دغدغه هاشون قیمت دلار و سکه و قسط و وام نیست؛ جایی که خونه هاش شبیه قوطی کبریت نیست؛ جایی که ادماش رو راستن و اهل ریا و دروغ نیست؛ جایی که ادمای ساده ای هستن، نه راه راه یا چنار خونه یا هر جور دیگه ای!


با توجه به توضیحات بالا به شخصه به این نتیجه رسیدم که باید یه دوره از زندگیمو برم توی یه روستا ساکن بشم، برای خودم کار کنم، گاو و گوسفند بخرم و...

البته درسته که الان بعضی روستا ها هم دست کمی از شهر ها ندارن ولی بهترین و نزدیک ترین راه همین بود و من سعی میکنم یه روستایی رو انتخاب کنم که ننوز همون جو روستا های قدیمی رو داشته باشه و زیاد گرفتار شهر زدگی نشده باشه!

یه دوره ای از زندگی باید این کارو بکنم، حالا نه فورا ولی حتما :)


پ ن 1: توی روستای خودمون یه جایی جلوی مسجد روستا هست که چند تا نیمکت و صندلی گذاشتن و بعضی روزا روستایی ها اونجا میشینن و با هم صحبت میکنن (یه جورایی حکم میز گرد رو داره) ما هم اسم اونجا رو گذاشتیم ایستگاه پیرمرد ها، چون قبلا بیشتر کسایی که میرفتن اونجا پیرمرد ها بودن. البته الان اوضاع فرق کرده و بقیه هم با هر سن و سالی میرن اونجا.


پ ن 2: بیان چند روزه خیلی داغون شده :(


همیشه برام سئوال بود که این ایستگاه پیرمرد ها توی روستا های دیگه هم هست یا فقط حای ما این جوریه؟